ســــاحل دنــــج پـــــهلوی تـــو ...

شرح نجواهای عاشقانه ی من

ســــاحل دنــــج پـــــهلوی تـــو ...

این وبلاگ شرح عاشقانه ها و دلتنگی های دخترانه ای ست ، که مجموعه ای از دلنوشته ها و اشعار من است
امیدوارم با نظرات شما باردید کنندگان عزیز این وبلاگ مانا و پویا شود......

بایگانی

عشق یعنی ،حس عاشقانه دویدن با باد ...
عشق یعنی ،همراهی با نسیم و نوازش رخســــاره غنچه های رمیده و خسته باغ...
عشق یعنی ،حس تازگی، حس تازگی آب ، لای انگشتان برهــنـه و درختان پیر...
عشق یعنی ،مخفیانه گـــریستن غنچه زیر باران...
عشق یعنی ، لطف و محبت باران در حق جویبار تشنه و خشکیده کنار باغ...
عشق یعنی ،آغوش گرم زندگی برای رسیدن رسیدن به بهار عاشفی...
عشق یعنی ،بی پروایی پــــرستو برای دیدن رخساره  بهار زندگانی...
عشق یعنی ،ثنا و ستایش درختان در گوش آسمان...
عشق یعنی ، باران شدن در کویر خشک یک رویا ...
و عـــــــــــشــــــــــق یعنی همان عاشقی عاشقانه  هاو عشق بازی قلم روی صفحه سپید کاغذ......


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۲۱:۵۳
زهرا معینی یزدی

بیست یکمین شب از ماه مبارک رمضان گــــــــذشــــــت .....
روزی که یتیمان برای بار دوم بی پدر شدند .....
شبی که مولـایم  علی علیه السلام ، غریبانه و مظلومانه از میان شیعیانش رفت وبه دیدار محبوبش شتافت.....
   

دو مین شب قدر هم گذشت و من در خم یک کوچه مانده ام.....
پس اینک ای محبوبم ای یکتای بی همتایم به حق این شب ها ،
به آبرو مولایمان علی علیه السلام از گناهان  ما بندگان خطاکار وذلیل درگذر .....
امشب آسمان نیز بر معصومیت علی گریست..... 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۷
زهرا معینی یزدی

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۰۶:۱۳
زهرا معینی یزدی


رؤیای شبانه ام گاه کــــــــابوس مبهمی است که مرا سخت درگیر خویش میکند،رویای زیبای شبانه ام گاه عاشقانه است،که به روحم طراوت می بخشد....

در  جاده عاشقی معبود زیبارویم به راه افتادم،پلک بر دیدگان نهادم و گوش به طبیعت سپردم....

بوی عاشقی گل یاس بر دل خاک می آمد،وصدای بی قراری نسیم در گوش شاخ برگ های خشکیده درختان کهـــــن کنار باغ....

لمس آب در لای انگشتان برهنه سنگ های پیر وتشنه کنار رود خانه ونفس باد،لای  ابر های بارانی آسمان ،ونوای غمگین ،وزمزمه سوزناک پـــــــــــرستو های عاشق خیالم ،وصوت دل انگیز بهار در آغوش طبیعت انجا بیش از همه وقت مرا به یاد او می انداخت....

بین آن همه زیبایی خلقت ناگاه باران رحمتش بر سرم فرو ریخت، نمیدانم چرا ولی حسی مدام در گوش هایم میگفت دل آسمان

بد جوری از زمینی ها گرفته....

عاشقانه های بی انتهایم را سرف باران کردم ،پلک  از دیدگان بر افراشتم و...

ناگاه باصدا هوهوی باد که بر پنجره میکوبید وصدای اذان که در کوچه پس کوچه های وجودم پیچیده بود از جای بر خاستم....

پس تو ای مهربان ترین مهربانان ونیاززمند توجه وتشنه لطف ومهربانیت هستمنیرویی به من عطا کن که در مسیر تو قدم بنهم

و تنها، عاشقانه هایم را برای تو بنویسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۳
زهرا معینی یزدی

کدوم ساحل دنج پهلویِ تو 


                  بشینم پیِ ردی از بوی تو


صدف تا صدف موج غم بامنه


                 دل تنگمو صخــــــــره پس میزنه.....

 

چه وقتی کجا قایق لحظه هام


                    منو میبره تا رسیدن به ما


شمال و غروب و مُعمای تو


                    کدوم روز خوب ِ تماشای تو


امان از نم ِ جاده و بغض من


                  میبارم برای سبک تر شدن.............



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۷:۴۵
زهرا معینی یزدی